متنهای عاشقانه - برگ سبز | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نگاهم برای تو
v امروز : 28 بازدید v دیروز : 2 بازدید v کل بازدیدها : 183915 بازدید
|
تو آن ماهی که در پایت تلاطم می کند دریا نویسنده : نیلوفر
مردی از آتش زنی از خاک نویسنده : نیلوفر
جملاتی از راهپیمای عشق اگه دردی تو پاهات حس کردی. اگه احساس میکنی خیلی خسته ای.به خاطر اینه که روزی هزار بار توی خاطرم میای و میری نویسنده : نیلوفر
نویسنده : نیلوفر
درزندگی همیشه برای تو زیستن نشانه افتخارمن است افتخاری که نمی خواهم آن را ازدست بدهم چون افتخاری بالاتر از آن نیست آری افتخارمن این است تو معشوق باشی من در گردت بسوزم تابه کویت راه یابم ای همه تنهایی های من با من بمان زیرا درغیر این صورت دیگر توان ماندن نخواهد بود تو را دوست خواهم داشت تازمانی که جان درتن خواهم داشت به یادت خواهم بود تا زمانی که یاد داشته باشم و زنده خواهم بود تازمانی که باشی آری انتخاب من عاشقانه بوده است اما فکر نداشتنت دیگر از توان من خارج است پس با من باش که نیازت دارم برا تنهایی هایم
نویسنده : نیلوفر
عشق آن است که یکی برای دیگری چتری شود،
و اوهیچوقت نداند که چرا خیس نشده
وقتی معلم گفت عشق چند بخشه؟ زود دستمو بردم بالا و گفتم یک بخش، اما از وقتی که تو
رو شناختم فهمیدم سه بخشه! آتش دیدن تو،
شوق با تو بودن، اندوه بی تو ماندن عشق یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه یک نفر و بزرگ کردن یک نفر به اندازه دنیا نویسنده : نیلوفر
چندتا دوسم داری؟ همیشه وقتی کسی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ می گفتم ... ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!! میدونی چرا ؟ چون بزرگترین و قویترین عددیه که می شناسم ... دقت کردی که همیشه قشنگترین وعزیزترین چیزای دنیا یکین؟ ماه یکیه... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی .... وسعت عشق من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه : یکی دوست دارم ...
نویسنده : نیلوفر
وقتی فهمید می خوامش خندید و رفت
التماس را توی چشمام دید و رفت
با همه خوبیهام بی وفا
رنگ غم به زندگیم پاشید و رفت
دیگه دل از همه دنیا سرده
کی میگه گریه دوای درده
بعد از اون چشم من دیگه خواب نداره
بس که گریه کردم چشام آب نداره
هر چی من بگم باز تمومی نداره
از غم و غصه هام
که حساب نداره
چه کنم ای خدا با دل شکسته
چه کنم با دلی که ز خون نشسته
میدونست مهرشو با جونم خریدم نویسنده : نیلوفر
اگه با تموم این خاطره ها تو همین دفتر عشق جام بیزاری بعد اون دیگه نه من مال من نه توتکیه گا ه این شکستگی بیا عاشق بمونیم کنارهم نگو از این نرسیدن خسته ام ما به هم نمی رسیم آخر بازی همینه آخر عشق دو تا خط موازی همینه ما به هم نمی رسیم من وتو مثل دو تا خط موازی می مونیم که تو دفتر عشق اسیر شدیم نرسیدیم به هم آخر شب تو همون دفتر کهنه پیر شدیم با هم و کنار هم روز ها گذشت دستای من نرسیده به دست تو می دونم که ما به هم نمی رسیم اگه با شکست من شکست تو اگه من بشکنم،تو بی خیال بگذری و تنهام بذاری نویسنده : نیلوفر
|
شناسنامه v پارسی بلاگv پست الکترونیک v RSS v
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
template designed by nilofar |