کارها عشق است و ما را بهر ان اورده اند
هر کسی را بهر کاری در جهان اورده اند
عاشقان را عشق ،گر چون شمع میسوزد رواست
تا چرا ،سوز نهان را بر زبان اورده اند؟
Arx içi daşla dolar Üzüklər qaşla dolar
Yadıma sən düşəndə Gözlərim yaşla dolar
Yarı kaş görməyeydim Günü xoş görməyeydim
Gedidim onnan belə Yerin boş görməyeydim
Əzizim ! doymadım səndən Nə tez məndən doyub getdin
Əcəl gəlcək bu gurbətdə Məni yalqız qoyub getdin
من و ناز نگاهت هوای آن صدایت
نیاز به آن لبانت آرزوی من است
زبان به آن کلامت آرزوی من است
دلم گرفته
غم دوریت کلافه ام کرده
اندوه چشمانت را برایم هدیه بفرست
که به همان هم راضیم!
نه از نگاه آهوانه،
نه از خرام چو آب،
نه رقص گیسوی خرمن،
نه رنگ ساقه ی ساق،
با من از تداوم یک عشق ساده
سخن گوی.
آسمان را با همه ستارگانش دوست دارم
اما من، هرشب به شوق آن ستاره که دیده نمیشودبه آسمان مینگرم....
میدانم که روزی پیدایش خواهم کرد....
تنها برای خودت گریه کن
حتی آیینه هم با آن همه زلالیش
روزی تصویر تورا درخود خواهدشکست
و آنگاه خرده هایش دستهای مهربان تو را زخمی خواهد کرد ...
زندگی را با تو می خواهم
خنده های بی ریا را بر لبان گرم تو من دوستدارم ...
زندگی را با تو می خواهم
زندگی بی تو سراسر درد و اندوه است
زندگی را با تو می خواهم
جز تو هرگز با کسی از عشق ، از امید، از فردا نخواهم گفت
زندگی را با تو می خواهم
با تو می خندم ، با تو می گریم ، آه آری با تو می میرم !...